تاریخ انتشاردوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۸
کد مطلب : ۱۲۴۶۲۵
در روز هفدهم مرداد 10 شهید غواص عملیات کربلای 4 مهمان شهرستان پهلوان‌پرور جویبار بودند، شهدایی که با آمدن خود فضای عجیبی را به شهر بخشیدند.
۰
plusresetminus
جویباری از عشق در دیار پهلوانان/پرستوها به آسمان شهر زینت بخشیدند
به گزارش بلاغ به نقل از جویباران، همه آمده بودند، پیر و جوان، زن و مرد، فارغ از هرگونه خط و فکر و جناحی، ساعت‌ها قبل از آنچه اعلام شده بود. مگر می‌شد در خانه ماند و آرام گرفت و منتظر ماند.

باید بیرون رفت، برای دیدن پرستوهای عاشق، عاشقان مظلوم، مظلومان غریبی که در مسلخ عشق قربانی ناجوانمردی خفاشان دنیا پرست شدند.

حالا بعد از سال‌ها، دوباره برگشتند، شهر عطر و بویی دیگر گرفت. گونه ای دیگر شده بود انگار در لامکان و لازمان هستی.

طاقت ایستادن نماند باید به پیشبازشان رفت. خیابان به خیابان و میدان به میدان تا هر چه زودتر آن دلبندان را در آغوش کشید.

مردم را تاب ایستادن و منتظر ماندن نبود. در فضایی که به بی وزنی افتادند گویی همه داشتند پرواز می‌کردند تا به پرستوهای مهاجر برسند. نه دعوتی نه فرمانی و نه اجباری؛ همه میزبان بودند و صاحب مجلس.

عده ای از زنان به سبک سنت گذشته سینی‌های شیرینی و نقل و رخت عروسی برسر گویی از طرف داماد برای عروس «خنچه» می‌برند، مجلس عروسی شهدای جوان را تداعی کردند. نم نم باران نیز جاری بود.

عده‌ای به یاد شهید و جوانان از دست رفته، عده ای به یاد همرزمان خود و عده‌ای به خاطر مظلومیت غواصان شهید، دیگر طاقت‌ها تاب شد خیلی دیر شده است.

اما بالاخره آمدند، با وقار و شکوه و صلابت خاص خود، باران نیز کمی شدت گرفت، باید آنها را در آغوش کشید.

یکی چفیه را با مالیدن به تابوت‌شان متبرک می‌کرد و دیگری تسبیح و انگشتری‌اش را، مادران و خواهران چادرشان را به تابوت می‌مالیدند و به چهره‌شان می‌کشیدند، شاید می‌خواستند با بیعت مجدد با آنها، بگویند با این حجاب ادامه دهنده راهشان هستند.

تعدادی نیز نوزادان و خردسالان خود را به شهدا رساندند تا معصومیت بچه‌ها را با مظلومیت شهدا همراه کرده باشند؛ عده ای هم دست بر سینه و سر در گریبان در عالم دیگری سیر می‌کردند و همراه با موج کاروان این سو و آن سو می‌رفتند؛ شاید در عالم خیال ایثارگری غواصان را با زراندوزی‌های دنیادوستان مقایسه می‌کردند و با خود می‌گفتند: «شهدا در چه دنیایی و آنها در چه رویایی؟»

مسیر در حال اتمام بود، یکی از خاطرات پدر شهیدش می‌گفت؛ رزمنده‌ای دیگر از خاطرات جبهه و هم سنگرانش می‌گفت، گویی شهدا، امواج معنویت ساطع می کردند که هیچ کس در بند دنیا و مافی‌ها نبود؛ در این لحظات صحبت از خرید و فروش ملک و املاک و ویلا نبود، معنویت بود و معنویت.

هم زمان با اذان مغرب، دل‌ها به تنگ آمد و پرستوها آسمان شهرمان را ترک گفتند، ناگهان از آسمان معنویت به حضیض دنیا افتادم همه چیز تمام شد.

هوا گرم و نفس گیر شده بود ...
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

۱۹۵ هزار فعال صنفی مازندران در خطر محرومیت
پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
بهار نارنج، ظرفیتی که فدای نام و نشان شد
سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۲
حجاب نماد سلامت و توازن
شنبه ۲۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴