قهرمانان "لاتاری" از بطن جامعه بیرون آمدهاند، با مردم زندگی کردند و درد آنها را میدانند، لاتاری نشان داد که قهرمانان تا ابد باقی میمانند حتی اگر به آنها توجهی نشود، خودشان دست به کار میشوند و بهطور کلی ذات قهرمان، قهرمانسازی است.
اگر به هنگامه شروع فیلم برگردیم میبینیم که فیلم با یک عاشقانهی آرام شروع میشود و با غیرت موسی و امیرعلی، قهرمانان فیلم، طوفانی میشود و تداوم مییابد، در جای درست بحران اتفاق میافتد، بحرانی پر از سوال و شک که قهرمانان در جهت رفع ابهام این بحران پیش میروند و موسی ابتدا تلاش دارد از راه قانونی و با منطق جلو رود، ولی وقتی میبیند کسی به او کمک نمیکند شخصاً اقدام میکند، او در میان چرتکهاندازان یک تنه جلو میرود.
حمید فرخنژاد بازیگر نقش مرتضی مانع رسیدن به حقیقت است، اما او هم در جایگاه و به قول موسی در وظیفه خودش وارد عمل میشود.
موسی میگوید مرتضی به وظیفهاش عمل میکند و ما کار خودمان را، در واقع میخواهد بگوید هرکسی در جایگاه خود وظیفهای دارد و اگر به آن عمل نشود تهش میشود همان دیالوگ موسی که" قرار نبود اینطوری بشود".
موسی را میتوان همان " کمال" ماجرای نیمروز دانست بعداز ۳۰ سال، با احساس شرمندگی و عذاب وجدانی که خودش میگوید، البته گذار باید از او گفت شخصیتی است که میخواهد جبران و ادای دین کند، او که در سالهای جنگ برای ناموس، غیرت، شرافت ایران و ایرانی در میدان نبرد بود، امروز هم در میدان حاضر شده تا از ناموس خود دفاع کند.
این فیلم روایت یک حقیقت است، حقیقت غیرت ایرانی، غیرتی که در بسیاری از فیلمهای دهه اخیر انکار میشود.
جالب اینجاست که عدهای به فیلم انگ نژادپرستانه بودن را میزنند و سکانس پایانی فیلم را تروریست نشان دادن ایرانیها میدانند به همین دلیل به آن میگویند سیاهنمایی و فضاحت ملی، چرا وقتی یک فیلم با دیالوگها و قصهای مبتذل روی پرده میرود نمیگویند فضاحت ملی؟ چرا وقتی یک فیلم پرچم بیغیرتی را بالا میگیرد نمیگویند سیاه نمایی، چرا لاتاری سیاهنمایی است؟
این فیلم یک قصه است، قصهای که واقعیت دارد و اشتباه اینجاست که حقیقتجویی امیرعلی را انتقامجویی میدانند و عکسالعمل امیرعلی فیلم را بعد از دانستن حقیقت یک عمل تروریستی، این افراد یا هنوز شناختی از معنای ترور و تروریست ندارند یا فیلم را درست متوجه نشدند، شایدم صرفاً بهدنبال تخریب فیلم و عوامل آن هستند.
این حقیقتجویی و زدوخورد در"فروشنده"ی اصغر فرهادی هم هست و این خشم با شدت بیشتر در دیگر فیلمهای ایران و حتی جهان، حال آنکه فروشنده تنها به یک سیلی اکتفا میکند.
اینجا حرف از انتقام شخصی نیست دیگر بلکه بحث دفاع از شرافت ایرانی و غیرت ملی است که در بستر داستان و قصهای روایت میشود.
در سکانس پایانی خشم موسی تنها برای نوشین این فیلم نبود بلکه خشمش از تمام سکوتهای سیاسی، سیاسیون و مصلحت اندیشیهای آنهاست، این بغض و این خشم بهخاطر همان جملهای است که موسی در سکانس پایانی میگوید.
کاش مسئولین سکانس آخر فیلم "لاتاری" را الگوی خود قرار دهند آن قسمت که موسی فیلم میگوید "همه باید بدانند اگر بخواهند اقدامی بر علیه ایران و ایرانی انجام دهد در خانه خودشان خفهشان می کنیم".
"لاتاری" به گفته خود کارگردان یک شعار صد دقیقهای است.
یک شعار مشترک بین تمام مردم ایران، با هرنوع نگاه و تفکری.
این فیلم شعاری است که سالهاست در گلوی ما خاموش شده است.