به گزارش
بلاغ، ساعت ده رسیدیم پاستور، وارد دفتر که شدیم گفتیم محمود واعظی چایی را بریزد، دکتر خیلی به ما سفارش کرد که وعدههای غذاییمان سر ساعت باشد، سپردیم که محمود حواسش باشد؛ ما که غرق کار میشویم اصلاً متوجه نیستیم ساعت چند است و یا بعضی وقتها نمیدانیم چه میگوییم و چه وعده میدهیم.
مثلاً همین موقع انتخابات، نمیخواستیم از قالیباف عقب بمانیم همهاش وعده دادیم، بعدش فهمیدیم که ای بابا نمیشود، مگر ما امیرکبیریم.
فقط دو روز یادمان نبود که به مردم قول دادیم دستمان روی دکمۀ فیلتر نرود، رئیس شورای امنیت ملی از این فراموشی ما سوءاستفاده کرد و با فیلتر کردن تلگرام ما را جلوی ملت ضایع کرد.
محمود به ما گفت: یک مدتی است زیاد حرص میخورید، بهتر است یک کمی بیخیال باشید، مردم که از گرسنگی نمیمیرند.
گفتیم: محمود، تو نمیتوانی مثل ما سر قولت بایستی و مسئولیتپذیر باشی و ما را درک کنی!
ما خیلی مسئولیتپذیریم و سر قولمان هستیم، از بچگی همینطور بودیم، یادمان میآید یکبار داشتیم با محمود حلیم بوقلمون میخوردیم که فریدون آمد، فریدون از بچگی حلیم خیلی دوست داشت، گفتیم: فریدون بیا که به موقع آمدی، محمود برایش یک ظرف حلیم کشید.
فریدون همینطور که میخورد به ما گفت: داداش!
گفتیم: جانِ داداش!
فریدون گفت: یادتان هست، بچه بودیم، سهم حلیمم را به شما دادم بعد شما چه قولی به من دادید؟
گفتیم: نه فریدون جان! یادمان نمیآید، تو که میبینی سرمان چقدر شلوغ است برادر! حالا بگو ما چه قولی به تو داده بودیم؟؟
فریدون به ما گفت: داداش! به من قول داده بودید که عوض سهم حلیم بوقلمونم، جعبۀ تیله و طشتکتان را به من بدهید!
خیلی خندیدیم و گفتیم: فریدون خیلی حافظهات خوب است، حق داشتی که دکترا گرفتی، آفرین، اما الان نمیشود آن جعبه را به تو بدهیم، آن جعبه دیگر یک میراث ملی حساب میشود، عوضش هرچه دوست داری طشتک وارد کن!
طفلک فریدون خیلی خوشحال شد، از بچگی عاشق تیله و طشتک نوشابه بود، با طشتک و نخ کاردستیهای زیادی درست میکرد، خیلی باهوش بود، همهاش نگران بودیم او را ندزدند.
نمیدانیم چرا یک دفعه یاد این خاطره افتادیم، باز دوباره یاد تلگرام و رئیس شورای امنیت ملی هم افتادیم، خیلی اعصابمان خرد شد، اینقدر بعضی از این مسئولان بیملاحظه هستند که نمیگویند، مردم سرشان به همین تلگرام گرم است، باز یادمان افتاد، باز مکدر شدیم.
حاج اکبر به خوابمان آمد، نور به قبرش ببارد، خواست ما را ببوسد ولی ما در خواب حواسمان جمع بود، خودمان را عقب کشیدیم، آخر مادربزرگمان میگفت اگر مُرده در خواب کسی را ببوسد، او را با خودش میبرد، گفتیم حاج اکبر، فائزه شایعه کرده که شما زمان فوت رادیو اکتیو بدنتان ده برابر حد مجاز بوده است.
حاج اکبر سرش را تکان داد و گفت: هنوز این فائزه خالیبند است!!؟؟
حاج اکبر به ما گفت: خیلی مسئولیتپذیری، از مسئولیتپذیریت کم کن.
گفتیم:حاج اکبر چگونه!!؟؟
نور به قبرش ببارد، به ما گفت: برو یکی از این سدها، اگر هنوز آبی باقی مانده جت اسکی کن!
برویم آماده شویم، مسئولیتپذیری زیادش هم خوب نیست.
حسن روحانی/ 23 دی 96/ دفتر