به گزارش
بلاغ، شیخ اصلاحات پس از شکستن اعتصاب غذای خشک، برای دلواپسان پیامی را بدین شرح صادر کرده است:
عززززززیزانم، سلامی به خوش عطری بوی نان تازه و پنیر تبریز که مرا با آن شکنجه میدهند.
صدای قار و قور شکم شما را از همین جا و از پشت همین دیوارهای بلند و از لابهلای همه هیاهوها شنیدم، از اینکه در این یک روز با من همراهی کردهاید و با من گشنگی کشیدهاید ممنونم، روی ماه تک تک شما را میبوسم، من هم جای پدربزرگتان هستم.
حقیقتش از اینور و آنور شنیده بودم که برخی افراد راست راستکی اعتصاب غذا میکنند، عدهای مُردند و عدهای جان به در بُردند، حالا کار با اینها ندارم.
واژهای به نام اعتصاب غذای خشک را شنیدم، تعجب کردم، این مدتی که من در حصر بودم و اصلا نه به دکتر نه بیمارستان و حتی نه به لب دریا رفتهام، دنیا اینقدر عوض شده است، انگار من همچنان در دوران ننجون خودم باقی مانده بودم.
این اعتصاب غذای خشک مرا یاد گرمابهها و دلاکها انداخت که داد میزدند: خشک... و شَتَرَقی آدم را میزدند.
من هم با مشورت حاج خانم و بچهها تصمیم گرفتم اعتصاب غذای خشک کنم، آخر دکتر هم به من سفارش کرده بود که یک مدتی غذای آبکی بخورم، تا مزاجم روان شود.
البته به من گفتند این افرادی هم که اعتصاب غذا کردند، مثل اینکه برخی دل و روده خود را بالا آوردند، برخی خون بالا آوردند، ولی فعلاً کسی نمرده، سُر و مُر و گنده سرجایشان هستند.
من هم گفتیم یک کمی لوسبازی در بیاورم، دکتر به من گفت باید قرصهایت را سر موقع بخوری، من هم با آب یا آب میوه، گاهی با سوپ یا آب آبگوشت دواهایم را در این مدت سر وقت خوردم.
اما در همین یک روز اعتصاب غذای خشک، بوی نان و برنج که در خانه پیچید، من ضعف کردم، خیلی روز سختی بود، حاج خانم در گوشه و کنار حتی لای کتاب، روزنامه، زیر متکا، زیر گلدون، لقمه مخفی میکرد تا من پیدا کنم و یواشکی بخورم.
روز سختی بود، انگار یخچال با من حرف میزد، دائم به دنبال تبصره و ماده بودم تا غذاهای خشک و تر را از هم جدا کنم، آخرش گشنگی بر من چیره شد و اعتصاب را شکستم.
بچهها انقدر خجالت میکشند که من فقط یک روز اعتصاب غذا کردم، مهدی خزعلی هم نشدم تا تقی به توقی میخورد اعتصاب غذای تر و خشک راه میاندازد.
خدا ننجون ما را بیامرزد، دست پخت حاج خانم مثل دست پخت ننجون ماست، خشک و ترش هم فرقی نمیکند.
یکی دو تا از پسرانم گفتند که اسم ما را از شناسنامهات خط بزن، دوباره آبرویمان رفت، یکبار در 88 که از بین چهار نفر پنجم شدم، یکبار هم الان.
قربان محبتتان/ شیخ اصلاحات