به گزارش
بلاغ، ولیعهد سابق عربستان سقوطی؛ محمد بن نایف، در واکنش به عزل خود، با گلایه گفت: بعد از مرگ عمو عبدالله خدابیامرز، عموی بزرگ ما، عمو سلمان خان کشکی کشکی شاه شد.
عمو سلمان خان، جانِ راه رفتن ندارد و همین قدری هم که مینشیند، به زور تریاک و سوخته و آمپولهای انرژی زاست، هفتهای سه بار من به عنوان ولیعهد او را به حمام میبردم و تنش را کیسه میکشیدم، گلاب به رویتان تنهایی مستراح هم نمیتواند برود؛ کله پا میشود.
در وصیت نامه آقاجون عبدالعزیز خدارحمتی، خطاب به ننه آقامون گفت: حاج خانم، اگر مرا هفت بار با آب زمزم در مرده شورخانه سلطنتی بشویید؛ دلم با سلمان صاف نمیشود، او مارمولکترین پسر من است، همه شترهای بیابان را دنبال میکرد و آخر هم شتر سواری یاد نگرفت؛ ننگش باد.
عمو سلمان خان بعد از اینکه با ترامپ رقصید و پای منقل یک دوتا پُک از بافور عمو سلمان خان زد، ترامپ بهش گفت من خوب نمیرقصم، مرا عزل کرد، وگرنه هیچ دلیلی برای عزل من وجود نداشت.
همین قدر برای شما روشن کنم که عمو سلمان خان از من کینه به دل دارد، چرا که قبل از ورود ترامپ، سر ناهار، دندان مصنوعیش در ظرف ماست افتاد، او به دندان مصنوعیش خیلی حساس است، در حد ناموسش، و چون من از افتادن آن یک پِخ کردم او کینه شتری کرد.
ولیعهد معزول عربستان سقوطی در ادامه گفت: از هر نظر که نگاه کنید من از ممد دماغو، پسر عمو سلمان خان بهترم، ممد دماغو حتی شتر سواری هم بلد نیست در صورتی که من شتر سوار قابلی هستم، او تن آقاجون عبدالعزیزمان را در قبر به ویبره میاندازد، دید چگونه عینه چلاق شدهها شمشیر دستش میگیرد.
میخواهم همین جا چند مسئله دیگر درباره خاندان آل سقوط فاش کنم، عمو سلمان خان، مثل عمو عبدالله خدابیامرز، سر و ریشش را از این حنا هندیهای سیاه میگذارد، برای همین انقدر ریشش سیاه است.
من در مراسم بیعت به ممد دماغو گفتم بابات ریششو با حنا رنگ میکنه برایش حنابندان بگیرید، برای همین محافظان آمدند و مرا کشیدند تا بیشتر لو نروند.
خان عمو، این پیر مرد زِپِرتی یتیم نوازی نکرد، من آه میکشم، به بابا خان خودم دسترسی ندارم وگرنه برای ممد دماغو میآوردمش.
بعد از این افشاگریها، مرا به بادیه تبعید میکنند تا شتربانی کنم، اکنون چشم امید من به ایران است، ایران به عنوان کشور برادر و مسلمان، حالا درست است من در زمان قدرتم برای ایران کاری نکردم، اما انتظار دارم ایران زحمت کشیده یک دوتا موشک صاف بیندازد وسط خانه شان بترکد، عمو سلمان نامسلمان میرود پیش عمو عبدالله و آقاجون عبدالعزیز انشاالله.
محمد السقوطی