طنزنامه بلاغ

امید بیکار است

تاریخ انتشارسه شنبه ۸ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۳:۵۶
کد مطلب : ۲۷۸۷۹۰
مادربزرگ اصغر به ما گفت که در اخبار شنیده است رئیس‌جمهور گفته است: تعداد افراد جویای کار به معنای افزایش امید در میان جوانان برای کار است.
۰
plusresetminus
امید بیکار است
به گزارش بلاغ، موضوع انشا: آنچه درباره امید می‌دانید بنویسید

ما دربارۀ امید خیلی چیزها می‌دانیم، امید پسر بزرگ همسایه اصغر ایناست، البته با برادر اصغر دوست بود اما چون معتاد شد، برادر اصغر با او قهر کرد و دیگر حرف نزد.

امید قبلاً پسر خیلی خوبی بود، همه در محله او را دوست داشتند، خیلی از دخترها دوست داشتند که زن امید بشوند، اما امید با دوستان ناباب می‌‌گشت و آخر سر هم معتاد شد، البته پدرش چند بار او را به کمپ برد تا ترک کند، اما در کمپ بیشتر مواد می‌‌کشید و چند بار هم فرار کرد، چون می‌‌گفت که در کمپ کتکشان می‌زنند.

مادربزرگ اصغر به ما گفت که در اخبار شنیده است رئیس‌جمهور گفته است: تعداد افراد جویای کار به معنای افزایش امید در میان جوانان برای کار است.

مادربزرگ اصغر پشت دست خود را زد و گفت: اول اینکه این امید خودش بیکار و مظهر بیکاری است، دوم اینکه اگر مثل امید زیاد شود که محله ما یک معتادستان می‌‌شود.

مادربزرگ اصغر، امید را نفرین می‌‌کرد و می‌گفت: الهی خدا او را از روی زمین بردارد که یک وقت برادر اصغر مثل او معتاد نشود.

مادربزرگ اصغر اصلاً چشم دیدن امید را ندارد و می‌گوید: نمی‌دانم رئیس‌جمهور از کجا امید را می‌‌شناسد، شاید یکی از فک و فامیل‌های رئیس‌جمهور در کمپ همراه امید بوده است و او را به رئیس‌جمهور معرفی کرده است.

او می‌گوید: اگر امید یک کاره‌ای توی مملکت شود همین‌جور کامیون کامیون جنس از افغانستان وارد می‌‌کند و در هر بقالی و چقالی به جای چیپس و پفک و آدامس و لواشک، بچه‌ها تریاک و حشیش و سوخته می‌‌خرند.

مادربزرگ اصغر گفت: فکر کنم امید دار و دسته خیلی بزرگی را درست کرده باشد و آدم مهمی شده باشد که حتی رئیس‌جمهور هم بدون هماهنگی با او حرف نمی‌زند، آخر در پیام نوروزی خود گفته به نام خدای امیدواران، و اسم کابینه‌اش را هم گذاشته تدبیر و امید.

مادربزرگ اصغر می‌‌گوید باید با مادر امید حرف بزنم و به او بگویم پسرش مملکت را افغانستان می‌کند، فردا پس فردا یکی یکی بچه هایمان معتاد می‌‌شوند.

البته ما وقتی به خانه اصغر اینا می‌‌رویم، همیشه صدای جیغ و داد مادر امید را می‌‌شنویم که خیلی او را نفرین می‌کند، به قول اصغر که می‌‌گوید مادر امید یک دور او را در قبر می‌‌گذارد و بعد در می‌‌آورد.

اما خوب مادربزرگ اصغر با تجربه‌تر و دنیا دیده‌تر است، تازه همه‌اش از آقا فتح‌الله خدابیامرز مشورت می‌‌گیرد.

یک روز که تبر گرفته بود تا امید را قطع امید کند، اهالی محله جلوی او را گرفتند، هرچه هم به او می‌‌گویند که معتاد است و مریض به خرجش نمی‌رود و من و اصغر می‌‌ترسیم مادربزرگ اصغر آخر کار دست خودش بدهد.

این بود انشای ما
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مهربانی بی‌پایان خداوند را مغتنم شماریم
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۰
حجاب؛ تضمین سلامت زن در جامعه
دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۰
عملکرد اقتصادی دولت در محک قضاوت
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۰:۱۴
خواسته مردم؛ کنترل گرانی در شلوغی بازار
دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۸
ضرورت نگاه تحولی منتخبان به مجلس دوازدهم
يکشنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۰:۱۲