م. ناخوش احوال
به گزارش
بلاغ، موضوع انشا: درباره سیفون چه میدانید؟
ما در خانه خود سیفون نداریم و از آفتابه استفاده میکنیم، اما پدرمان میگوید سیفون خیلی خوب است و از نشانههای پیشرفت و رونق اقتصادی است، برای همین مادرمان گیر داده است که باید به جای آفتابه سیفون بخریم.
مادربزرگ اصغر عاشق سیفون است، او وقتهای بیکاریش را با کشیدن دسته سیفون و تماشای آب خارج شده از سیفون میگذراند و تحلیلهای سیاسی خوبی به ذهنش میرسد و ما را روشن میکند.
مادربزرگ اصغر در بیمارستان بستری بود و آنقدر دسته سیفونها را کشید که همه خراب شدند و آب دستشوییهای بیمارستان را گرفت، برای همین دولت دستور داد تا سیفون خارجی و خوب از خارج وارد کنند، که زود زود خراب نشود.
مادربزرگ اصغر میگوید شنیده است سیفونها را از خارج وارد میکنند که این خود یک دستاورد بزرگ است و باید قدر این واردات خوب را دانست.
مادربزرگ اصغر برایمان توضیح داد که چگونه واردات سیفون در اشتغالزایی برای جوانان تاثیر مثبت دارد، او گفت: وقتی سیفونها را وارد کشور میکنند باید یک عده جوان آنها را جابجا کنند، بعد یک عده مغازه باز کنند و این سیفونها را بفروشند و بعد یک عده آنها را بخرند و ببرند خانهشان و بعد یک عده بیایند و آنها را نصب کنند.
مادر بزرگ اصغر میگوید همینطوری اگر حساب کنیم به آن آمار ایجاد شغلی که رئیسجمهور داده است میرسیم.
مادربزرگ اصغر خیلی درباره این مطلب توضیح داد و گفت: ورود این سیفونها به خاطر برجان(برجام) است، اگر برجان نبود این آمریکاییهای پدر سوخته نمیگذاشتند که سیفون وارد کشور ما شود و چون ما خودمان قدرت تولید یک همچین کالای استلاتجیک(استراتژیک) را نداریم، ممکن بود وضع مملکت خیلی خراب شود.
مادربزرگ اصغر میگوید تصور کنید چند نفر در یک زمان و یک جا سیفونها را بکشند، چه سمفونی خوبی میشود.
پدر اصغر درگوشی به ما گفت: ننه زیاد قرص خورده است و حالت طبیعی ندارد، الان از همه کارهای دولت تقدیر و تشکر میکند و شدیدا از آنها حمایت میکند.
مادربزرگ اصغر دوباره درباره اشتغالزایی سیفونی دولت برایمان صحبت کرد و گفت: این سیفون زنجیره برکت و خدمت است، مثلا خیلی برای آب و فاضلاب هم اشتغال ایجاد میکند، الان که این سیفونها چینی هستند و زود به زود هم خراب میشوند و باید هی کشتی کشتی سیفون وارد کشور شود و جوانان مشغول به کار میشوند، کاش این برادر خاک تو سر اصغر هم بلد بود از کنار سیفون یک نونی برای خودش در بیاورد و انقدر آویزون نباشد.
اصغر پرسید: وقتی کار سیفونها تمام شود یا دیگر سیفون استفاده نشود این آدمهایی که سرکار بودند بیکار میشوند؟ که مادربزرگش عصبانی شد و اصغر را با چایی داغ سوزاند و گفت: بچه که نباید در کارهای دولت فضولی کند.
به نظر ما اصلا نمیشود درباره سیفون با مادربزرگ اصغر صحبت و تبادل نظر کرد، چرا که مسئله بسیار حساس است و او چون عاشق سیفون است، کاملا یک طرفه قضاوت میکند.
این بود انشای ما