تاریخ انتشارچهارشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۸:۰۸
کد مطلب : ۱۸۶۰۲۸
بچه‌های گروهان ٢ از گردان یارسول با همان تعداد افراد باقی مانده، مردانه تا پای جان در کنار جاده فاو البهار ایستادند که تعداد بسیاری از نیروهای گرفتار محاصره در جاده فاو- بصره نجات پیدا کنند.
۱
plusresetminus
به یاد آنانی که در فاو ایستادند تا آیندگان راست قامت باشند
به گزارش بلاغ، صفحه تقویم تاریخ کشور عزیزمان ایران ٢٩ فروردین را که نشان می‌دهد برای نگارنده تلخ ترین زمان در صفحات زندگی‌اش مورخ 67/1/29 رقم خورد.

 

خدای خود را شاهد می‌گیرم در این روز بچه‌های گروهان ٢ از گردان یارسول با همان تعداد افراد باقی مانده، مردانه تا پای جان در کنار جاده فاو البهار ایستادند و مقاومت کردند؛ مقاومتی که موجب شد تعداد بسیاری از نیروهای گرفتار محاصره در جاده فاو- بصره نجات پیدا کنند.

 

هنوز چهره دوست داشتنی شهید "مظفر نوروزی" از بچه‌های کم سن و سال آسیابسر بهشهر در ذهنم باقی مانده، گلوله دوشکا سرش را از تنش جدا کرد و روی یک لایه پوست آویزان شد؛ مشخص نبود چند تیر دوشکا به گردنش اصابت کرد و...

 

 

 

دقایقی بعد با جمعی از بچه بسیجی‌های بی ریا و باصفا به اسارت دشمن درآمدیم، بچه بسیجی‌هایی که غالب‌شان با بدنی مجروح در گوشه و کنار اروند افتاده و جمعی هم گرفتار آب شدند، اما شدت آب آنها را به سمت عراقی‌ها هدایت کرد.

 

در آن لحظات سخت هلهله و شادی عراقی‌ها روحمان را می‌آزرد، اما کاری از هیچکس ساخته نبود؛ باورش برای من حقیر بسیار سخت به نظر می‌رسید، لحظاتی گیج شدم.

 

خوب به یاد دارم در ذهنم این سوال چند باری به گردش درآمد، یعنی به همین راحتی به دست دشمن افتادی؟ اما خیلی زود خودم را قانع می‌کردم و می‌گفتم مگه دست خودت بود! با دو پای مجروح چگونه می‌خواستی فرار کنی و...

 

اگر چه بیشتر بچه‌ها با بدنی مجروح به اسارت درآمدند، اما برای عراقی‌ها فرقی بین مجروح و غیرمجروح وجود نداشت و دست تک تک ما را بستند.

 

 خود عراقی‌ها نیز با دیدن ما گیح شدند، شادی آنها طوری بود که باورشان نمی‌شد اسیر گرفتند؛ نمی‌دانم در سرشان چه می‌گذشت اما انگار چند ژنرال ایرانی را اسیر کردند.

 

 جمع ما را به داخل سنگر تانکی که در کنار نخل‌های سر سوخته شهر فاو قرار داشت؛ انتقال دادند در همان لحظات عراقی‌ها با باندهای سفید چشمان همه را بستند.

 

صدای خنده عراقی‌ها برای لحظاتی اوج گرفت که ناگهان صدای رگبار کلاشی که دست آنهابود، کل فضا را پر کرد و دیگر صدای خنده‌هایشان به راحتی شنیده نمی‌شد.

 

 لحظاتی بعد صدای تیراندازی قطع شد، اما خنده‌های مستانه آنها ادامه ...

 

فکر می‌کردم همه بچه‌ها را شهید کردند چون صدایی از کسی شنیده نمی‌شد در آن لحظه به خودم گفتم که حتما با شلیک تیر خلاص، کارم را تمام می‌کنند.

 

زمانی که خواستم شهادتین خود را بر زبان جاری کنم درد شدیدی در ناحیه کمر حس کردم؛ از قرار سربازان عراقی با قنداق اسلحه کمر بچه‌ها را نوازش می دادند.

 

صدای بعضی‌ها به واسطه شدت درد شنیده شد که این مهم یعنی آنها هم مثل من زنده هستند.

 

دقایقی بعد چشمان همه را باز کردند تا آمدند ما را حرکت دهند به یک باره صدای غرش هواپیمای خودی در آسمان شهر فاو عراقی‌ها را به شدت به وحشت انداخت.

 

هواپیما آنقدر پائین حرکت می‌کرد که خلبان آن به راحتی دیده می‌شد، برای لحظاتی دود وسیعی حاصل از آتش گرفتن تانک‌هایی که در جاده فاو- بصره در حال حرکت بودند، فضای منطقه را پوشاند.

 

در دل‌هایمان خوشحال بودیم چون خلبان بدجوری حال عراقی‌ها را گرفت، اما خوشحالی ما چندان دوام نداشت و بعد از بمباران، عراقی‌ها هواپیمای ایرانی را مورد هدف قرار دادند و خلبان در حال فرود با چتر را نیز به شهادت رساندند.

 

در این لحظات سخت ما، خوشحالی عراقی‌ها گل کرد و شادی خود را با شلیک پی در پی هوایی نشان می‌دادند.

 

آن لحظات سخت و نفس‌گیر هم برایمان گذشت تا آنکه با دستان بسته بعدازظهر آن روز ما را به سمت بصره انتقال دادند.

 

یاد و نام همه شهدای تک فاو گرامی باد.

 

 

منبع : سفیر هراز
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

آمریکا مضحکه کارشناسان جهان شد
جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰
عملیات وعده صادق، آغازی بر یک پایان
پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
۱۹۵ هزار فعال صنفی مازندران در خطر محرومیت
پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
بهار نارنج، ظرفیتی که فدای نام و نشان شد
سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۲
حجاب نماد سلامت و توازن
شنبه ۲۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴