در این نمایش بازیگرانی چون آناهیتا درگاهی، میرسعید مولویان، هامون سیدی، نورا پیدایش فرد، امیر پاکدل، بهتاش ساکنین و مسعود رمضانی ایفای نقش میکنند.
نمایشنامه «نفرین قحطی زدگان» یکی از نمایشنامههای سه گانه شپارد در کنار «کودک مدفون» و «غرب حقیقی» درباره خانواده آمریکایی است که دچار اضمحلال و مشکلات زیادی شده است.
«شپارد» نمایشنامه نویس تاریخ ادبیات نمایشی آمریکا ، نمایشنامههای بزرگی نوشته و در تماشاخانههای جهان اجرا شده است. او از نسل درامنویسانی است که واقعیتی خاص و موقعیتهای منحصر به فرد را به زبان دراماتیک و جهانی مینگارد. شاید چیزی شبیه به «ایبسن»، «استریندبرگ»، «میلر»، «اونیل» و ... که مهمترین لحظات زندگی را در داستان پردازی خلق میکنند.
نمایشنامه «نفرین قحطیزدگان» نزدیک به چهارده سال پیش توسط اشکان خطیبی ترجمه و به نشر نیلا سپرده شده بود اما به دلائلی با انتشار آن موافقت نشده بود. خطیبی پیش از کارگردانی این کار در نمایشهای لاکچری چون «بینوایان» در هتل اسپیناس پالاس ایفای نقش کرده بود.
داستان، روایتی از یک خانواده دچار اضمحلال است که انگار موشی بخشهای مختلف این زندگی را جویده و فسادهای آن کم کم روی سطح میآید، به طوریکه در صحنه اول نمایشنامه دربِ خانه توسط پدر شکسته شده و این خانواده دیگر هیچ حریمی بین داخل و خارج از خود ندارد و هر بیگانهای میتواند در آن تردد کند، چه اینکه این اتفاق هم میافتد و خیلیها در آن نفوذ کرده و باعث فروپاشیاش میشوند.
این خانواده شامل یک پدر الکلی، مادر و دو فرزند دختر و پسر هستند که دختر خانواده در سن بلوغ قرار دارد و یاغی شده و تصمیم به فرار میگیرد. چندین مرتبه از خانه فرار میکند اما به دلائلی موفق نمیشود یا توسط پلیس دستگیر شده و به زندان میافتد. مادر خانواده طرح روابطی با وکیلی میریزد تا خود را از شر این زندگی و خانواده خلاص کند و با فروش منزل از این خانه فرار کند اما او نیز در پایان متوجه میشود که اعتمادش به این فرد کلاه بردار اشتباه بوده است.
شاید نقطه کانونی و عطف مشکلات خانواده در الکلی بودن پدر باشد. پدری که به هیچ چیز اهمیت نمیدهد با حرفهای رکیک با فرزندانش صحبت میکند، اهمیتی به آینده آنها و روابطشان نمیدهد و در واقع دچار مشکلات عدیده بیرون از منزل از جمله بدهکاری به افراد و موسسات مختلف است، در نهایت نیز به دلیل همین بدهکاریها مجبور به فرار از منزل بدون خانوادهاش میشود.
این نمایشنامه در واقع تصویری از خانواده آمریکایی در برههای از تاریخ بوده ، خانوادهای که از هم فرو پاشیده و دچار مشکلات زیادی شده است و دیگر کارد به استخوانی رسیده که قابل ترمیم نیست و در نهایت این آینده بچهها است که در این خانوادهها به نابودی گراییده میشود.
نمایشنامه تصویری از خانواده آمریکایی در برههای از تاریخ است که از هم فروپاشیده و دچار مشکلات زیادی هستند
ویژگی اصلی نمایشنامه شپارد داشتن مابه ازای این خانوادهها در سطح دنیا است و اینکه در هر برههای از تاریخ شاید بتوان گفت در بخشی از جوامع خانوادهها دچار چنین اضمحلالی شده باشند.
حال توجه کارگردانان تئاتر و ترجمه این دست آثار شاید زنگ خطری برای خانوادههای امروز ما در ایران محسوب شود، از طلاق گرفته تا مشکلات نوجوانان و جوانان در خانواده همه مسائلی هستند که میبایست به آنها موشکافانه توجه و مورد واکاوی و کالبدشکافی قرار بگیرند.
یکی از نکات اصلی که میبایست در این کار بدان توجه کرد، نحوه دراماتورژ کار است که به گفته خود اشکان خطیبی زمان زیادی از آنها برده است. با توجه به اینکه نمایشنامه خارجی است و هنوز خیلی از مسائل و طرح آنها در جوامعی چون ما بیگانه مینماید، شاید میبایست دقت بیشتری در این بخش به عمل میآمد. چرا که در بخشهای از نمایش از جمله ادرار کردن پسر خانواده در آشپزخانه، نوع دیالوگها در ارتباط با مسائل به بلوغ رسیدن دختران و سادهسازی آنها و فحاشی اعضای خانواده به یکدیگر، همینطور بیگانگان به آنها و نحوه خیلی از روابط نیاز به تأمل بیشتری داشت.
با توجه به اینکه برای تماشای نمایش هیچ گروه سنی خاصی از سوی عوامل نمایش مطرح نشده است میتوان اینگونه نگاه کرد که طرح خیلی مسائل و دیالوگگویی نوعی تابوشکنی و هنجارشکنی به حساب بیاید. اشکان خطیبی درباره دراماتورژ کار میگوید که ترجمه قدیمی است اگر میتوانستم احتمالا دو مرتبه دستی به سروگوش ترجمه آن میکشیدم، اما بهرحال کار برای اجرا بازنویسی شده چرا که اصل اثر دو ساعت و اندی بوده اما در این اجرا خیلی کمتر شده است.
وی میافزاید که ما این کار را برای ایران و فضای تماشاچی ایرانی آماده کردند، دراماتورژ کار هم در همین فضا صورت گرفته تمام تلاش او و امید سهرابی برای متن در طول این یک سال همین بوده که اثر برای مخاطب جای گنگی باقی نگذارد و مهمترین مأموریتشان برای بازنویسی این است که ساختار نمایشنامه دستخوش تغییر نشود، شخصیتها استحاله نشده و تکاملشان مشخص شود.
حال اینجا میبایست مطرح کرد که در کنار توجه به عدم تغییر ساختار نمایشنامه میتوان بازنویسی صورت داد که برخی مباحث به هنجارشکنی در فضای خانوادگی افراد نیانجامد ، چرا که گاه همین طرح مباحث خیلی تابوها را در اذهان عموم سادهتر و راحتتر میکند. همانگونه که در دورهای پخش فیلمها و سریالهای ترکیهای در ایران خیلی از هنجارها و تابوها را از بین برد و خانوادههای زیادی را دچار مشکل کرد. بنابراین طرح خیلی مسائل و تابوشکنیها شاید نه تنها نتیجه مثبت نداشته باشد بلکه اثر عکسی نیز بر روابط درون خانواده بگذارد.
خطیبی معتقد است که «شپارد» برای تماشاگر ایرانی هنوز کمی دیوانه است، چرا که احساسات این تماشاگر خیلی قوی است بنابراین میبایست آثار بیشتری از او روی صحنه برود تا مردم قدری بیشتر با او آشنا شوند، او در نمایشنامه نویسان معاصر بیهمتا است.
یکی از عناصر اصلی که در این کار مورد توجه قرار گرفته ، حضور یک بره پانزده روزه در کار است به عنوان حیوانی که در مزرعه این خانواده زندگی میکند اما او نیز دچار مشکلاتی چون اعضای خانواده شده و به عبارت خودشان «انگل» گرفته است. این بره گاهی در درون خانه و گاهی بیرون نگه داری میشود اما در نهایت او نیز قربانی این تشتت در خانواده شده و در آتش میسوزد.
یکی دیگر از اِلِمانها در این کار یخچالی همیشه خالی است و نشان دهنده طبقه فقیر و به تعبیر خودشان قطحیزدهشان است، هر چند خودشان نمیخواهند این حقیقت را باور کنند که جزو چنین طبقهای هستند و هیچ چیز برای خوردن ندارند. کاراکترها به کرات سراغ یخچال میروند و درب آن را باز میکنند و میبندند در حالیکه میدانند در آن چیزی برای خوردن پیدا نمیکنند.
از جمله نکات جالب و مورد تأمل در این نمایش از چشمان تماشاگر کار نیز غافل نمانده، میزانسن و طراحی صحنه، دکور و موسیقی خوب کار است که تماشاگر را جذب خود میکند، هر چند گاه در بخشهایی دیالوگهای زیاد و پشت سر هم و تند کاراکترها، مخاطب را دچار گیجی و خستگی ذهنی میکند.
یکی دیگر از نکاتی که میتوان به عنوان نقد بر این کار مطرح کرد و البته از سوی مخاطبان کار نیز مطرح شده ، نحوه استحاله شخصیتها از جمله پدر و پسر خانواده در این نمایش است. اینکه پدر الکلی یک مرتبه یک روز صبح از خواب بیدار میشود و با لباس تمیز و مرتب و چهره صحیح و سالم ظاهر شده و از آن روز تصمیم میگیرد که زندگی خوبی داشته باشد ، به عبارتی شخصیتش دچار تحول شده ،اما چگونه؟ و این استحاله در کجای داستان نشان داده شده؟ جز اینکه یک خواب عمیق چند ساعته از این پدر را شاهد بودیم؟!
از سوی دیگر نیز برعکس چنین تغییر روحی را در پسر خجول و غیر اجتماعی خانواده شاهد هستیم که یک مرتبه تبدیل به یک دیو وحشی شده و همه چیز را میبلعد و از بین میبرد و به نوعی در شخصیت الکلی پدر خود فرو میرود، او نیز شاید شخصیتش در این تغییر و تحولات به خوبی در نیامده باشد.
میرسعید مولوی، بازیگر نقش پدر خانواده میگوید که «شپارد» نفرین طبقه گرسنه را در نظر دارد. شخصیتها در این کار پردازش شدهاند هر چند ما در شروع کاری با سدی چون دیالوگ مواجه هستیم که کاراکتر از تیپ بودن خارج میکند اما در عین حال یک لبه تیغی نیز وجود دارد که میتواند در قالبی طنز مخاطبان را در تله خنداندن بیاندازد.
وی درباره کاراکتر خود میگوید که اولین تصویر از او کسی است که همه چیزش را از دست داده است اما در واقع یک نگاه ترسناک به این شخصیت وجود دارد که همه چیز را عیان میکند. اگر کمی دقت کنیم در اطرافمان شاید چنین شخصیتهایی ببنیم که زندگیهایشان را به باد دادهاند، هر چند اغراق نمایشی هم در این کار باشد، چرا که میخواهیم در یک ساعت همه چیز را به مخاطب نمایش دهیم.
مولوی معتقد است که با همه چیزهای افسار گسیخته کاراکترها امروز در جامعه ما قابل لمس هستند، میافزاید: ما عین «اِما»، «اِلنا»، «وستون» و سایر شخصیتها را داریم. اگر پدر در این خانواده دائم الخمر است، ما امروز خیلیها را داریم که درگیر مواد و چیزهای دیگر هستند. نکته مهم این است که ما شپارد را یک نمایشنامه نویس مطلق آمریکایی نبینیم، بلکه قطعا دنیای هنر او فراتر از این حرفهاست.
در نهایت اینکه نمایشنامه از ابتدا تا انتهای پیامی سنگین را با خود حمل میکند و آن هم توجه به خانواده و ارزشگذاری در آن، نحوه ارتباطات اعضا با خود و دیگران و مسائل دیگر درون آن است که با رعایت نکردنش خیلی معضلات زیادی ایجاد میشود که شاید به مرور زمان قابل جبران نباشد.