از نظر چنين شخصى، مسئول عقب ماندگى او خودش است نه تشكيلات و نظامات كشور، و هر نقصى وجود دارد از آنجاست كه او و امثال او وظيفه و مسئوليت خويش را انجام نداده اند. اين انديشه طبعاً او را به غيرت مى آورد و با خوشبينى و اميدوارى به حركت و جنبش وادار مى كند.
اما يك فرد بى ايمان در نظام هستى، مانند فردى است كه در كشورى زندگى مى كند كه قوانين و تشكيلات و تأسيسات كشور را فاسد و ظالمانه مى داند و از قبول آنها هم چاره اى ندارد. درون چنين فردى همواره پر از عقده و كينه است. او هرگز به فكر اصلاح خودش نمى افتد، بلكه فكر مى كند در جايى كه زمين و آسمان بر ناهموارى است و سراسر هستى ظلم و جور و نادرستى است، درستىِ ذره اى مانند من چه اثرى دارد؟!چنين كسى هرگز از جهان لذت نمى برد. جهان براى او همواره مانند يك زندان هولناك است. اين است كه قرآن كريم مى فرمايد:(«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً»)؛هر كس از توجه و ياد من رو برگرداند، زندگى تنگ و پر از فشار خواهد داشت.
پي نوشت:
[1] سوره طه، آيه 124.
انسان و ايمان، مجموعه آثار، ج2، ص46.