گفتگوی بلاغ با خواهرخلبان شهید فغانی

خلبان شهید مازندرانی که در دستگیری ریگی نقش داشت / عکس

تاریخ انتشاريکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۱:۴۰
کد مطلب : ۳۷۱۸۳
سرهنگ خلبان شهید سیدعلی رضا فغانی زرینی، اهل روستای فیروزکنده علیا شهرستان ساری در 21 فروردین سال 90 در اوج جانفشانی به شهادت رسید.
۲
plusresetminus
خلبان شهید مازندرانی که در دستگیری ریگی نقش داشت / عکس
به گزارش گروه حماسه و مقاومت بلاغ، سکینه فغانی، خواهر «خلبان شهید سیدعلی رضا فغانی» در خصوص سیره این شهید بزرگوار اظهار داشت: سیدعلی از کودکی، عاشق خلبانی بود و عشق و شوق پرواز در روح و جانش آمیخته بود.
* عشق جبهه رفتن و خلبان شدن
ایام نوجوانی اش گره خورده بود با دوران زیبای دفاع مقدس، آن زمان که همه شور رفتن به جبهه را داشتند، سیدعلی هم اصرار داشت به جبهه برود ولی پدر و مادرم مخالفت می کردند.
او متولد سال 53 بود و در آن زمان، سنی نداشت. در جواب مخالفت های والدین با التماس به آنها می گفت: «اگر به جبهه بروم، حداقل این توانایی را دارم که یک لیوان آب به دست رزمندگان بدهم، بگذارید بروم.»
وقتی هواپیماهای رژیم بعث به نقاط مختلف کشور حمله ور می شدند، سیدعلی با خشم می گفت:
«یک روز بزرگ می شوم، خلبان جنگنده هوایی می شوم، روی سر صدام ویراژ می دهم و نمی گذارم دیگر به کشورمان حمله کند.»
* بسته پستی عجیب و غریب
روزی یک بسته پستی بزرگ از تهران برای مان آمده بود. متعجب شده بودیم، بسته را باز کردیم، با دیدن ماکت هواپیما و ماهنامه نیروی هوایی بر تعجب مان افزوده شد. وقتی ذوق لایوصف سیدعلی را با دیدن این ها دیدیم، متوجه شدیم که این بسته مال اوست. در سن 11سالگی، مشترک ماهنامه نیروی هوایی شد، نمی دانم برای آنها چه نامه ی عاشقانه ای نوشته بود که برایش ماکت هواپیما فرستاده بودند. از آن روز به بعد کارش شده بود سوار ماکت شدن و پرواز کردن در خیالات کودکانه اش.
* حاضرم در راه خدا فدایش کنم
در دوران دبیرستان رشته ی ریاضی را برگزید. در کنکور سراسری شرکت جسته و در دانشگاه نیروی هوایی تهران که بعدها به نام شهید ستاری تغییر نام پیدا کرد، مشغول به تحصیل شد. آن زمان شهید ستاری هم استاد آنها بود. پدر و مادرم خوشحال شدند که بالاخره سیدعلی در شرف رسیدن به آرزوی دیرینه اش، همان خلبان شدن، است. دوستان و اقوام، مادرم را سرزنش می کردند که چرا تنها پسرتان را به نظام فرستادید، اگر خدای ناکرده دوباره جنگ بشود، معلوم نیست چه اتفاقی برای سیدعلی می افتد. مادر در مقابل حرف آنها می گفت: «من یک دانه پسرم را حاضرم در راه خدا فدا کنم.»
* دامادِ یک شهید شد
در دروان دانشجویی اش جزو افراد نخبه ی دانشگاه بود. بعد از 4 سال فارغ التحصیل شد و برای ادامه خدمت به پایگاه شکاری شهید بابایی اصفهان منتقل شد. چند سال در آنجا ماند و بعد به پایگاه شکاری شهید دوران شیراز رفت. در همان روزها، با یکی از دوستان خانوادگی مان که دختری مومن و متدین بود، ازدواج کرد. همسرش، فرزند «شهید براتعلی حاجت مند» از گرگان است که الآن او هم فرزند شهید است و هم همسر شهید. حاصل این ازدواج دو دختر دوقلو به نام های «فاطمه و زهرا» است.
* به چند زبان زنده دنیا مسلط بود
بارها در طول خدمتش به دلیل اینکه جنگنده هایی که دچار نقص فنی شده بودند را توانست به سلامت بنشاند، مورد تشویق و اعطای لوح تقدیر قرار گرفت. دوره های آموزشی اش را در کشورهای مختلفی گذراند و به چند زبان زنده دنیا مثل: فرانسوی، روسی و انگلیسی مسلط بود.
* فرمانده ای مهربان
فرمانده گردان سوخو 24 پایگاه شهید دوران شیراز بود. در محیط کاری اش رفتاری مهربانانه با زیردستانش داشت. با سربازان خوش رفتاری می کرد و بعضی از صبح ها که آنها مشغول بازی والیبال بودند، برای اینکه حرارت بازی شان کم نشود، خودش برای صبحانه به نانوایی می رفت و این مسئولیت را از دوش سربازان بر می داشت.
در میان اهل خانه هم شهره به رأفت و مهربانی بود، یادم نمی آید که یک بار هم صدایش را برای ما بلند کرده باشد، همیشه وقتی از دست ما عصبانی می شد، رفتارش را جدی می کرد و ما هم می فهمیدیم که او از دست ما ناراحت است.

* ابراز احساساتی که ما را متعجب کرده بود
محبوبیت خاصی میان اهالی محل (روستای فیروزکنده ساری) داشت. به همه احترام می گذاشت. وقتی مردم را می دید برای احترام به آنها از ماشین اش پیاده می شد و با آنها احوال پرسی می کرد. وقتی سیدعلی شهید شد، خانم های محلی بیشتر از ما برایش «مویه خوانی» می کردند. بر سر و صورت شان می زدند. از ابراز احساسات این ها متعجب شده بودیم.
* لحظات ناب عاشقی
21 فروردین ماه 1390، چند روز مانده بود به روز ارتش جمهوری اسلامی ایران (29فروردین)، آنها می خواستند برای مانور روز ارتش به تهران بیایند، برای همین در حال تمرین بودند. صبح روز بیست و یکم، سیدعلی به عنوان «استادخلبان» و جناب بازرگان فر به عنوان «کمک خلبان» با هواپیمای آموزشی پریدند، تا بر سر آب های نیل گون خلیج فارس رفتند و در حال برگشت بودند که هواپیما دچار نقص فنی شد، سیدعلی با مهارت بالا، هواپیما را تا نزدیکی های شیراز کشاند، دیگر در حال سقوط بودند، کار از کار گذشته بود و وقت آن رسیده بود که سیدعلی اجکت کند ولی به دلیل این که هواپیما بر سر خانه های روستای نظرآباد در منطقه سروستان شیراز رسیده بود، این کار نکرد.
اهالی نظرآباد می گفتند: «به قدری هواپیما، نزدیک به زمین شده بود که ما در حال فرار از خانه های مان بودیم ولی در یک لحظه سر هواپیما به سمت آسمان و به سوی کوه های اطراف روستا رفت، سقوط کرد و منفجر شد.»
چوپانان روستا می گفتند: «پیکر پاک سیدعلی، پس از سقوط هواپیما، بیش از 250 متر بر زمین کشیده و تکه تکه شد.»
جناب بازرگان فر، کمک خلبان سیدعلی هم نجات پیدا کرد و به درجه والای جانبازی نائل شد.
* خلبانی با دو زیارتگاه
بخشی از پیکر پاک سیدعلی در ساری به خاک سپرده شد و بخشی دیگر از بدن مطهرش که چند وقت بعد، پیدا شد، در همان روستای نظرآباد تدفین شد که مزارش، امروز زیارتگاه اهل یقین شده است.
* نقش آفرینی در دستگیری شرور ملعون «ریگی»
از گوشه و کنار به طور ضد و نقیض شنیده ایم که سیدعلی در دستگیری شرور ملعون «عبدالمالک ریگی» هم نقش آفرینی کرد، البته این ها از اسرار نظامی است. در کل از همه ی همکاران عزیز سیدعلی که این شرورجانی را با رشادت و مهارت خود دستگیر کردند، ممنونیم.
* واکنش زیبای مادر شهید به هنگام شنیدن خبر شهادت
وقتی خبر شهادت سیدعلی را به مادرم دادند، هنگام اذان ظهر بود، مادرم در جواب دامادم فقط گفت: «گریه نمی کنم. آن روزی که خدا سیدعلی را به من داد، خدای خوبی بود، حالا که او را از من گرفته، ناراحت شوم؟!» رفت و به اقامه نماز ایستاد.
* هوای خانواده اش را داشته باشید
روزی که فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران به دیدار خانواده مان آمد، نقل می کرد: چند سال قبل در پایگاه شهید دوران شیراز، خلبانی به من گفت: «در این شرایط حساس کاری، اگر ما شهید شویم، وضع خانواده های مان چه می شود؟» من هم به او گفتم: «وقتی به تهران برگشتم، حتماً این موضوع را پیگیری می کنم.»
خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم و طرح موضوع کردم، تمهیداتی اندیشیده شد تا خانواده ی خلبان ها، بعد از شهادت شان تأمین شوند. بعد از تحقق خواسته آن خلبان، خیلی به دنبال او گشتم تا او را پیدا کنم، هر جا خلبانی شبیه به او می دیدم، یاد همان خلبان می افتادم.
وقتی چهره مبارک شهید فغانی را دیدم، فهمیدم که او همان خلبانی است که من به دنبال او می گشتم، خدمت مقام معظم رهبری خبر شهادت او را رساندم که حضرت آقا پس از مسئلت علو درجات این شهید از خداوند متعال، به بنده فرمودند: «هوای خانواده اش را داشته باشید.»
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

feedback
رضا فيروزي
باسلام به روح مطهر امام وشهداي انقلاب و جنگ تحميلي .
شهيد سيدعليرضا فغاني اصالتاً پدرش اهل روستاي اسكارد و مادرش كه در قيد حيات هست روستاي ولاغوز . چند سالي در روستاي زرين آباد زندگي نمودند كه پسوند فاميلي شهيد بدليل كارگر بودن پدر شهيد ومهاجرت دائمي اش ميباشد. بعد اندي با حمايت فاميلها بخصوص اقرباي پرجيوايي و ولاغوزي به روستاي فيروزكنده رفت و چند سالي را در كنار دست حاج عليرضا رنجبر سواسري كه از بستگان مرحوم مجاهد كاظم اكبري ميباشد به امرار معاش ميپرداخت . اين شهيد بزرگوار استاد پروازي بود و خيلي از خلبان هاي شهيد از شاگردان وي بودند.
feedback
ناشناس
شهادت یک لباس تک سایز است. هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی با شهادت از دنیا می روی.... (اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک)

یاد آقا سید بخیر. اولین دیدار صمیمانه ای بود در خیابان پیروز ی تهران.... قرار جلو ستاد نهاجا بود. اما شب زنگ زد و گفت به دلائل مسائل حفاظتی نمی خوام تو دید همه باشم....
اخر همه خوبیها بود و رعایت همه مسائل رو می نمود...
بی خیال این حرفا . بدا به حال ما.
یادش بخیر. نوشش باد شهد شیرین شهادت


من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم/ تو میروی به سلامت. سلام ما برسانی
feedback
mazandarani
شهادت یک لباس تک سایز است. هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی با شهادت از دنیا می روی.... (اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک)

یاد آقا سید بخیر. اولین دیدار صمیمانه ای بود در خیابان پیروز ی تهران.... قرار جلو ستاد نهاجا بود. اما شب زنگ زد و گفت به دلائل مسائل حفاظتی نمی خوام تو دید همه باشم....
اخر همه خوبیها بود و رعایت همه مسائل رو می نمود...
بی خیال این حرفا . بدا به حال ما.
یادش بخیر. نوشش باد شهد شیرین شهادت


من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم/ تو میروی به سلامت. سلام ما برسانی
feedback
Iran, Islamic Republic of
سمیرااحمدی
سلام درمورد دایی بنده چیزهای خوبی در سایت بود اما چرا فقط عکس های خودشو توی سایت نذاشتین؟ لطفا عکش های خودشو بذارین ممنونم
feedback
Latvia
اسماعيل مباركيان
سلام به خانواده أين شهيد والا مقام ... آدم به خوبي وخوش اخلاقي ايشان نديدم و نخواهم ديد.
عملیات وعده صادق، آغازی بر یک پایان
پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
قرآن و روش‌های تربیتی
چهارشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
۱۹۵ هزار فعال صنفی مازندران در خطر محرومیت
پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
بهار نارنج، ظرفیتی که فدای نام و نشان شد
سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۲
حجاب نماد سلامت و توازن
شنبه ۲۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴