تاریخ انتشاريکشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۸
کد مطلب : ۳۲۵۶۴۶
برادرم قبل از مراسم عقدکنان گفت این ازدواج خیابانی پایه و اساسی ندارد و چون هردو خانواده مخالف هستند آخر و عاقبتی ندارد ولی من چشم‌ بسته عاشق شده بودم. خطبۀ عقد که جاری شد یک نفس عمیق کشیدم و خودم را خوشبخت‌ترین داماد دنیا می‌دیدم. یک سال از دوران عقدمان گذشت.
۰
plusresetminus
به گزارش بلاغ،رکنا: همسرم اصلا به حرف‌هایم گوش نمی‌داد. دست از دوستان دوران مجردی‌اش نمی‌کشید و خیلی ولخرج بود. دست آخر هم فهمیدم با پسری از طریق تلفن در ارتباط است و از آنجا که خانوادۀ هردوی ما با هم کارد و پنیر بودند، کارمان به طلاق توافقی کشید.

این شکست با سرکوفت‌های زیادی برای من همراه بود. ‌هرکس مرا می‌دید حرفی می‌زد و تحقیرم می‌کرد. یک سال گذشت و خانواده تصمیم گرفتند برایم آستین بالا بزنند. آن‌ها، بدون آنکه از من نظر بخواهند، برایم به خواستگاری دختر یکی از اقوام رفتند. پدر و مادرم می گفتند فامیل اگر گوشت همدیگر را بخورد استخوان هم را دور نمی‌ریزد.چندماه گذشت. همسرم از نظر روحی و روانی مشکل داشت. پدر و مادرش هم آدم‌های ولخرجی بودند. آن‌ها سر کوچک‌ترین بهانه‌ای شکست قبلی‌ام را مثل پتک بر فرق سرم می‌کوبیدند و عذابم می‌دادند. وقتی فهمیدم دخترشان سیگار می‌کشد، دیگر نتوانستم تحمل کنم. دومین مهر طلاق روی صفحۀ شناسنامه‌ام خورد. از نظر روحی و روانی خیلی به‌هم‌ریخته شده بودم. در ناامیدی تصمیم‌های احمقانه‌ای مثل خودکشی گاهی فکرم را به خودش مشغول می‌کرد. خدا خیرش بد‌هد دایی‌ام را. زیر پر و بالم را گرفت. در کنار او، امید در دلم جوانه زد. دایی‌ام تنها کسی بود که دربارۀ گذشته‌ام با توهین و تحقیر حرف نمی‌زد. با کمک او، در شرکت یکی از دوستانش سر کار رفتم. حتی دختر یکی از دوستانش را برایم خواستگاری کرده است. این‌بار برای مشاورۀ قبل از ازدواج به مرکز مشاورۀ پلیس Police آمده‌ایم. خوشبختانه نظر کارشناس خانواده برای این ازدواج مثبت است. تا روزی که زنده‌ام دعاگوی دایی‌ام هستم.

ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

۱۹۵ هزار فعال صنفی مازندران در خطر محرومیت
پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
بهار نارنج، ظرفیتی که فدای نام و نشان شد
سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۲
حجاب نماد سلامت و توازن
شنبه ۲۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴