تاریخ انتشارجمعه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۶
کد مطلب : ۲۹۰۱۵۱
قران جیبی ام را هر روز می خواندم و دوباره آن را درون جیب لباسم که روی قلبم بود قرار می دادم.
۰
plusresetminus
به گزارش بلاغ، آبان ماه سال 94 بود،آن زمان در پلیس اطلاعات شهرستان خاش سیستان وبلوچستان خدمت می کردم. مثل همیشه متوجه ورود کاروان قاچاقچیان به کشور و تردد در بیان های شهر شدیم. برای مقابله با آنها تجهیز و راهی محل تردد کاروان شده و در نزدیکی آنها کمین کردیم.

وقتی قاچاقچیان به محل استقرار ما رسیدند با آنها درگیر شدیم. آتش درگیری به قدری سنگین بود که اگر ثانیه ای مکث می کردی، قطعا تیری به تو اصابت می کرد.

مشغول تیراندازی بودم که احساس کردم تیری به دستم خورده است. از ناحیه سینه هم احساس سوزش داشتم.


پس از اینکه اشرار به هلاکت رسیدند و محل را پاکسازی کردیم. دوستانم متوجه سوراخ شدن جلیقه ضد گلوله ام شدند. وقتی محل سوراخ شدن را دنبال کردیم متوجه شدید یکی از گلوله ها با پاره کردن جلیقه وارد لباس هایم شده و مستقیم به قرآنی که در جیبم داشتم برخورد کرده است./ر
منبع : میزان
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خشم؛ پسندیده یا ناپسند؟
دوشنبه ۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۷
سپاه الگویی برای انقلاب‌های آینده جهان
دوشنبه ۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
پرستاران سر دو راهی خانه‌نشینی و تغییر شغل
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۳
آنچه خوبان همه دارند تو یک‌جا داری
يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۷
وعده صادق، ضربه پشیمان‌کننده و پیشگیرانه
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴