چطور تصمیم گرفتید، خون اهدا کنید؟
در منطقه محرومی در چابهار بودم، خانومی را دیدم که برای زنده ماندن کودکش نیاز به گروه خونی من داشت و از من خواست به بیمارستان برم و فرزندش را نجات بدهم، آن لحظه که خونم را اهدا کردم و باعث نجات کودک و خوشحالی مادرش شدم، احساس بسیار خوشایندی به من دست داد و تصمیم گرفتم بهصورت ادامهدار این کار را انجام بدهم.
چرا تصمیم گرفتید، این کار ادامهدار باشد؟
چون میدانم یک واحد خون اهداشده من میتواند جان سه انسان را نجات بدهد، بهخاطر همین در هر نوبت خوندهی علاوه بر خودم، همراه با جمعی از دوستان به سازمان انتقال خون رفته و در این کار خیر شریک میشویم.
این اهدای خون در زندگی و روحیات شما تاثیری هم داشت؟
طبیعتاً حس رضایت و خوشایندی وصفناشدنی را در من به وجود میآورد که با اهدای جزیی از خون خودم میتوانم جان افرادی را نجات بدهم.
توصیه پایانی شما برای مردم.
همیشه باید خودمان را جای فرد نیازمند به خون بگذاریم، امیدواریم که مردم خوب و نوعدوست بهشهر اهدای خون را که در درجه اول به سلامتی جسم خودشان کمک میکند، جزو برنامههای اصلی زندگیشان قرار بدهند تا کسی بهدلیل کمبود خون و مشتقاتش جانش را از دست ندهد.