پدر ارجمند امام سجاد علیهالسلام حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام و مادر بزرگوارشان شهربانو، دختر آخرین پادشاه ساسانی، می باشد که پس از ولادت فرزندش با فاصلهای بسیار اندک جهان را بدرود گفت. حضرت زین العابدین در دو سال پایانی دوران حکومت جدّشان، حضرت علی علیهالسلام به دنیا آمدند. و همچنین در حدود ده سال از امامت عمویش حضرت مجتبی علیهالسلام و ده سال هم از دوران امامت پدر بزرگوارشان، را درک کردند کهاین امر سبب شد سهامام راستین به پرورش و تربیت او همت گمارند و دنیایی از فضایل اخلاقی و قداستها بپرورانند و این موقعیتی بود که برای کم تر پیشوایی واقع میشد.
امام باقر علیهالسلام می فرمایند: پدرم علی بن الحسین علیهالسلام هرگز نعمتی از خدا را یاد نمی کردند مگر آن که برای شکر آن نعمت، خدا را سجده می کردند، ... و نیز هر گاه حق تعالی شرّی را از ایشان دفع می کرد کهاز آن بیم داشتند و یا مکر مکر کنندهای را دور می گرداند سجده می نمودند و همچنین بعد از فارغ شدن از نماز واجب و یا اصلاح میان دو کس برای شکر این توفیق سجده می کردند و در جمیع مواضع، سجود آن حضرت به چشم می خورد و بهاین سبب آن حضرت را «سجّاد» می گفتند.
امام سجاد علیهالسلام در امر عبادت و مناجات با حضرت حق از همگان پیشی گرفته بود، چندان که مورد سوال و حتی اعتراض خاندان و یاران خویش قرار می گرفت.
امام علیهالسلام در هنگام ادای فریضه نماز، چنان خوف خدا سراسر وجودش را فرا می گرفت که تمام اعضای بدنش می لرزید و چون وارد نماز می شد چنان خشک و بی حرکت می ایستاد که جز آنچه باد از لباسشان تکان می داد دیگر حرکتی از او مشاهده نمی شد. امام باقر علیهالسلام عبادت پدرش را چنین توصیف می کنند: «پدرم در نماز قیامی داشتند چون قیام بندهای ذلیل در پیشگاه سلطانی با شکوه و با هیبت، و نماز او چنان می نمود که نماز وداع است و گویی برای همیشه با آن خداحافظی می کند».
بسیاری از خانوادههای محروم و نیازمند مدینه، شبانگاهاز لطف و بخشش مردی ناشناس بهرهمند میشدند کههرگز او را نشناختند مگر زمانی که علی بن الحسین علیهالسلام در گذشت. پس از آن بود که آن مرد ناشناس دیگر به سراغ آنان نیامد و دانستند آن امدادگر ناشناس، حضرت زین العابدین علیهالسلام است.
زُهَری یکی از معاصران امام علیهالسلام می گوید: «شبی سرد و بارانی، علی بن الحسین علیهالسلام را دیدم که آرد و هیزم بر پشت داشت و آن را برای فقیران می برد. گفتم: ای پسر رسول خدا، این چیست؟ حضرت فرمودند: سفری در پیش دارم و توشه آن را آماده کردهام تا در جای امنی بگذارم. بهامام گفتم: اجازه دهید من آن بار را حمل کنم؛ چراکه شأن شما بالاتر از این است، حضرت قبول نکردند و سپس فرمودند: من شأن خود را از حمل باری که در سفر از هلاک شدن نجاتم دهد و ورودم به مقصد را نیکو گرداند، برتر نمی دانم».
امام سجاد علیهالسلام در ضمن فرمایشاتی نشانههای شیعه بودن را این گونه بیان می فرمایند: «شیعیان ما، با آثار عبادت و نیز سادگی و بی آلایشی در زندگی شناخته می شوند. در چهرههای آنان آثار عبادت نمایان است... هنگامی کههمه ساکت و خاموشند، آنان در تقدیس و تسبیح خدایند و آنگاه کههمه خوابند، آنها به نماز و نیایش پروردگار می پردازند و آن وقت که دیگران در سرور و خوشی های زودگذر غرق می شوند، آنان در فکر اندیشههای درخشان و اصیل انسانی به سر می برند».
روزی امام سجاد علیهالسلام از منزل خارج شد. مردی بهاو رسید و ناگهان شروع به ناسزا گفتن بهامام کرد. همراهان امام خواستند، جوابش را بگویند، ولی آن حضرت فرمود: «رهایش کنید». سپس رو به آن مرد کرد و فرمود: «آیا حاجتی داری تا به تو کمک کنیم؟» آن مرد شرمنده شد و اظهار پشیمانی کرد و سرش را پایین انداخت. آن گاهامام دستور داد هزار درهم بهاو بدهند. آن مرد در حالی که برمی گشت می گفت: «گواهی می دهم که تو از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله هستی».
اَصْمعی یکی از اصحاب امام سجاد می گوید: «در شبی مهتابی اطراف خانه خدا طواف می کردم. صدای زیبا و غم انگیزی گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا رفتم تا این که جوانی را دیدم که دست در پرده خانه کعبهافکنده و چنین مناجات می کند: ای پروردگار من، چشم های بندگان در خواب فرو رفته و ستارگان آسمان یکی پس از دیگری سر بهافق مغرب گذاشته و از دیدهها پنهان گردیده و تو خداوند زنده و قیّومی هستی کههرگز خواب تو را فرا نمی گیرد. در این دل شب پادشاهان درِ قصرهای خود را بسته و نگهبان گماردهاند و تنها دری که برای نیازمندان گشودهاست درِ خانه توست و من اکنون، با تهی دستی به درگاه تو امید بستهام...». اَصمعی گوید: «آن قدر این جوان مناجات کرد که بی هوش شد و به روی زمین افتاد. چون نزدیک او رفتم و به دقت به صورتش خیره شدم، متوجه شدم او زین العابدین امام سجاد است».
دوران امامت امام سجاد علیهالسلام بیشتر مصادف با دوره خلافت عبدالملک بن مروان بودهاست. عبدالملک نخستین کسی بود که به صورت رسمی از فریضهامر به معروف و نهی از منکر جلوگیری کرد. او پس از کشتن عبدالله زبیر در یک سخنرانی عمومی گفت: هر کس مرا به تقوا دعوت کند، او را گردن می زنم! و بدین وسیله مردم را به خفقانی عمیق دعوت نمود. او برای اختناق بیشتر به قتل و غارت مردم می پرداخت امام سجاد علیهالسلام در عصر حکومت عبدالملک در تنگنای فشارهای امنیتی، دوران سختی را می گذراندند.
از سیاست های ثابت و همیشگی اهل بیت علیهماالسلام بعد از شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام احیای نهضت عاشورا بود؛ زیرا نهضت عاشورا تابلوی زیبا و پرافتخار غیرت دینی و شجاعت و ظلم ستیزی و عدالت خواهی است و امامان معصوم با احیای آن می خواستند این ارزش ها را در جوامع مسلمان زنده نگه دارند. در این بارهامام سجاد علیهالسلام نقش به سزایی داشتند؛ چراکه در مدت 35 سال حیات پربرکتشان بعد از واقعه عاشورا، به روش های مختلف نهضت عاشورای حسینی را در جامعه زنده می کردند که خود مبارزه شدیدی علیه دستگاه حاکم به شمار می رفت. برخی اقدامات امام سجاد علیهالسلام در این باره عبارت است از:
1. گریه مداوم بر سیدالشهداء علیهالسلام ؛
2. یادآوری وقایع عاشورا؛
3. توصیه حضرت به زیارت امام حسین علیهالسلام ؛
4. سجده بر تربت حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام و سفارش بدان.
واقعه کربلا از چهره پلید امویان پرده برداشت. اهل بیت علیهم السلام و در رأس آنان امام زین العابدین علیهالسلام به عنوان پیام رسانان عاشورا نقش زیادی در شناساندن چهره پلید امویان به جامعهاسلامی داشتند. خطبههای امام سجاد علیهالسلام در کوفه و شام و مدینه و مبارزات پی گیر آن حضرت در دوران حیاتشان بیشترین اثر را در این زمینه داشت.
با توجه به جوّ خفقانی کهاز سوی دستگاه أُموی در جامعه به وجود آمده بود، امام سجّاد علیهالسلام نمی توانست اقدام صریحی علیه نظام کند، ولی از آن جا کهامام هم باید مردم جامعه را هدایت و ارشاد نماید و جلوی تحریفات اسلام را بگیرد، در عرصه دعا وارد مبارزه شد. دعاهای امام در عین این که حرکتی اخلاقی بود مبارزهای آرام ولی ریشه کن کننده با دشمن به شمار می رفت. بنابراین مجموعه گران سنگ صحیفه سجادیه ـ که در حقیقت دوره کاملی از معارف توحیدی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی است ـ از امام بر جای ماند و چراغ هدایتی برای انسان ها و نسل های آینده بود. هم چنین رسالهای در حقوق و مواعظ و سخنانی در تفسیر قرآن از ایشان به یادگار ماندهاست.
در ماجرای واقعه حرّه که شامیان به مدینههجوم بردند بسیاری از خانوادهها، همسر و فرزندان خود را به خانهامام سجاد علیهالسلام فرستادند و از آن حضرت پناه خواستند و در پناه آن حضرت تا پایان اشغال مدینه به دست سپاه شام، در امنیت و سلامت به سر می بردند و از تعرّض شامیان در امان بودند. در برخی از منابع آمدهاست که زمانی که سپاه یزید قصد مدینه کرد تا جان و مال و ناموس اهل مدینه را مورد تعرض قرار دهد، علی بن الحسین علیهالسلام چهارصد تن را در میان خانه خود پناه داد و تا زمان برگشت سپاه و خروج آنها از مدینهاز این چهارصد نفر پذیرایی می کرد.
دستگاهاموی با گذشت زمان به شیوههای مبارزاتی امام سجاد علیهالسلام پی برد و دریافت کهادامه حیات امام با شرایط و اوضاع زمامداری آنها نمی سازد. لذا تصمیم به قتل حضرت گرفتند. به طور کلی می توان چهار عامل مهم را انگیزه دستگاه حاکم از قتل امام برشمرد:
1. وسعت نفوذ امام. در طول 35 سال بعد از واقعه کربلا، امام از طریق دعاها و نشر معارف اسلامی به تدریج توانست یارانش را منسجم کنند و آگاهی های لازم را به آنها بدهد کهاین خطر بزرگی برای دشمن به حساب می آمد؛
2. بغض و حسادت. عبدالملک، هشام و ولید و حتی جمعی از بزرگان بنی امیه بهامام سجاد علیهالسلام حسادت می ورزیدند؛ چرا که مردم از روی فهم و درایت بهامام عرض ارادت می کردند؛
3. افشاگری. امام سجاد علیهالسلام در فرصت های بسیار و از داستان شهادت پدر و اسارت و مظلومیت خود و خاندانش سخن ها می گفت کهاین خود نوعی افشاگری رسمی علیه ظلم بنی امیه بود؛
4. ترس از قیام. دستگاه خلافت تصوّر می کرد کهاگر امام عَلَمی بلند کند بخاطر محبوبیت و نفوذ معنوی آن حضرت حتی کسانی که دوست اهل بیت هم نیستند زیر آن پرچم جمع می شوند و قیامی بزرگ علیه حکومت آنان به وجود خواهد آمد.
شهادت
حضرت سید الساجدین پس از گذراندن یک عمر پربرکت که در یکی از حساس ترین دورههای تاریخ اسلام واقع شد از ویژگی های مهمی در بین مردم برخوردار شده بود؛ چراکه فضایل و مکارم اخلاقی آن حضرت در هر مجلس و محفلی بیان می شد و در یک کلام امام در دل ها و عواطف مردم جا گرفته بود. این وضع بر امویان دشوار بود و آنها را می رنجاند و از همه کس بیشتر ولیدبن عبدالملک کینهامام را در دل داشت. او بارها می گفت: «من تا وقتی که علی بن الحسین در دنیا باشد راحت نیستم». این بود که وقتی زمام سلطنت را به دست گرفت تصمیم گرفت امام را مسموم کند. لذا زهر کشندهای برای کارگزارش در مدینه فرستاد و بهاو دستور داد تا این زهر را بهامام بخوراند و آن نانجیب نیز دستور ولید را عملی کرد. زهر در بدن نازنین امام کارگر شد و بدین وسیله حضرت در سن 57 سالگی در مدینه طیبه به شهادت رسید.
پیکر پاک امام سجاد علیهالسلام را در شهر مدینه تشییع کردند. در آن شهر از پیکر امام تشییع بی نظیری صورت گرفت؛ زیرا تودههای مردم از مناطق مختلف بر جنازه حضرت حاضر شدند و همگی پریشان و گریان و دل شکسته جنازه مطهر حضرت را بر دوش می بردند. مردم در هالهای از اشک با امام وداع می کردند. بدن مطهر حضرت سجاد علیهالسلام را به قبرستان بقیع بردند و در قبری که در کنار قبر عمویش امام حسن مجتبی علیهالسلام آماده ساخته بودند به خاک سپردند.
ذَهَبی یکی از بزرگان اهل سنت دربارهامام سجاد مینویسد: «برای ایشان جلالت عجیبی بود و ایشان به سبب شرافت و سیادت و قدرتش و هم چنین به دلیل علم و اهلیت و کمال عقلش هر آینه برای امامت شایستهاست».
جاحظ که یکی از دانشمندان به نام اهل تسنن است نیز میگوید: «مردم با همهاختلاف مذاهبشان در مورد ایشان دارای وحدت نظر بودند و هیچ کس در تدبیر او تردید نداشت و احدی در تقدیم او بر دیگران در همه زمینهها شک نداشت». و مهمتر از همه شافعی که خود یکی از پیشوایان چهارگانهاهل تسنن است، میگوید: «همانا علی بن الحسین فقیهترین اهلبیت است».
حضرت سجاد علیهالسلام در مدت 35 سال امامت خود، افراد زیادی را تربیت کردند و برای تداوم مکتب اسلام ناب محمدی، توانستند آنان را از هر جهت آماده کنند کهاز آنجمله ثابت بن دنیار و معروف بهابوحمزه ثمالی است که به تعبیر امام رضا علیهالسلام همچون مسلمان در عصر خویش بود و هم چنین می توان به أبوُخالِد کابُلی، یَحیی بن أُم الطّویلُ سَعَید بن جُبَیْر ـ کهاز نظر مقام علمی جایگاه رفیعی داشت ـ اشاره کرد. این افراد جملگی از ممتازترین اصحاب و یاران امام سجاد علیهالسلام بودند کههمچون ستارههای درخشانی در آسمان علم و معرفت درخشیدند و پرتو افشانی کردند.
سه چیز نجات بخش مؤمن است: این که زبانش را از غیبت مردم باز دارد، خود را به چیزی مشغول کند که در دنیا و آخرت او را سود دهد و بر گناهان، بسیار گریه کند.
نگاه محبت آمیز مؤمن به صورت برادر ایمانی خود، عبادت است.
نشان معرفت (خداشناسی) و کمال دین مسلمان، ترک سخنان بیهوده، کم تر جدل کردن، و بردباری و خوش خویی است.
مبادا به گناهی که می کنی شادمان شوی که شادمانی به گناه، بدتر از ارتکاب آن است.
در شگفتم از آن کسی کهاز طعام از ترس زیان آن می پرهیزد، اما از گناه به سبب زشتی آن نمی پرهیزد.
همه خیر در این است کهانسان خود را (از آلودگی ها) نگه دارد.
شرافت در فروتنی، و عزت در پرهیزگاری، و بی نیازی در قناعت است.
اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فوایدی است، آن را می طلبند، اگر چه با ریختن خون دل و فرو فتن در گرداب ها باشد.
هر کس خود را گرامی داند، دنیا نزد او خوار است.